جناب سردار حسين سلامي، فرمانده محترم نيروهاي نظامي،

با خبر شدم که "مهدي کروبي فرزند احمد" به شما توهين کرده. اگر با طرز فکر آقاي مير محمود موسوي و خانم رهنورد و دختر خانم هاي مير حسين به قضيه نگاه کنيم، اين توهين هاي "شيخ مهدي" يک سياست است و بايد، به دور از احساسات، حتي از آن استقبال هم کرد. همين ديدگاهِ افراد ياد شده را آقاي ِ دکتر رحيم پور ازغدي و همين طور دختر خانمِ بامزه ي يک مسابقه ي تلويزيوني در شبکه ي پنج هم دارند. ولي مي دانم طرز فکر من و شما مدت هاست با افراد يادشده فرق کرده.



جناب سردار، مي دانيد اولين بار چه زماني پي بردم که شما از سنخ افراد ياد شده در بالا نيستيد؟ زماني که در پي تهديد نظامي آمريکا در اوايل سال 94 در تلويزيون حاضر شديد و نعره زديد که: "آمريکايي ها گمان مي کنند جنگ با ايران هم مثل شوهاي سياسي در برخي کشورهاي منطقه است". اين نعره ي شما براي من فقط يادآور نعره هاي مير حسين بود.



جناب سردار، همان طور که عيان است وضعيت امروز بسيار غم انگيز و از طرفي حيرت انگيز است. خيلي ها و خيلي ها آمده اند و به قول آن شاعرِ گاگول "نغمه ي خود خوانده اند و از صحنه رفته اند".1 خيلي خيلي ها در اين آزمون رد شده اند. خيلي ها خيانت کرده اند؛ خيلي ها ترسيده اند؛ خيلي ها بادمجان دور قاب چيده اند و . . به هر حال همان طور که مي دانيد "ما" روز به روز کم تر شده ايم. ولي من از شما سؤال دارم: آيا اين بايد ما را نااميد کند؟



أ لم تر کيف فعل ربک بعاد



إرم ذات العماد



التي لم يخلق مثلها في البلاد؟



من فکر مي کنم يک فرد باايمان بيدي نيست که با اين بادها خم به ابرو بياورد.



جناب سردار، آيا مي دانيد که آن چه شما و ديگر افراد سرشناس جامعه از حقايق دنيا مي دانيد حتي يک درصد آن چه من مي دانم نيست؟ و آيا مي دانيد آن چه من مي دانم حتي يک درصد تمام حقيقت نيست؟ ولي بازگو کردن حقايق در اين شرايط چه فايده اي دارد؟ فکرش را بکنيد اگر آن چه را قبلاً دريافته بودم، به يک ديوار مي گفتم، مثلاً به يک ديوار مي گفتم سرطان ساختگي است، در جا منهدم مي شد. ولي من همه ي آن ها را به آدم ها گفتم و آن ها ککشان هم نگزيد. پس بهتر است آن چه را هم که اکنون مي دانم پيش خود نگه دارم. گفتن يا نگفتن آن چه فرقي مي کند؟



به هر حال آن چه مي دانم اگرچه ممکن است ابتدا آدم را نااميد کنيد، وحشت زده و آشفته کند، در يک کلام منهدم کند، ولي وقتي انسان خودش را از ميان خرابه ها جمع و جور کرد، فقط زيبايي مي بيند. و ايمان او بسيار بيش از قبل تقويت مي شود. جناب سردار، بدون آن که حقايق را به شما بگويم، به من اعتماد کنيد و مطمئن باشيد خدا واقعيت دارد.



جناب سردار، فقط خواستم با فرد فهميده اي مثل شما قدري درد دل کرده باشم و از شما بخواهم هم چون گذشته مستحکم باشيد. براي شما بهترين ها را آرزو دارم.



1 يک شاعر گاگول چنين افاضه کرده: "زندگي صحنه ي يکتاي هنرمندي ماست؛ هر کسي نغمه ي خود خواند و از صحنه رود؛ صحنه پيوسته به جاست؛ خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد". فکرش را بکنيد طرف زندگي را يک صحنه ي نمايش مي داند و معتقد است کسي در اين عرصه موفق تر است که نمايشش در خاطر مردم باقي بماند! نه عزيز من، زندگي جدي تر از اين حرف هاست! خواهيد دانست.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

املاک توقف خرید فروش رهن اجاره مدرس پیانو تصنیف باران ازدواج مهدی مجتبایی مرکز تخصصی دستگاه های تصفیه آب و هوا مکتبة الشویکی Jeffrey یادگاری